سوگنامه ای برای بابک
بیست و ششم اردیبهشت ماه سال 1400، ساعت سه و بیست و پنج دقیقه ی بامداد تکه هایی از جسد یک مرد در یکی از سطل زباله های شهرک اکباتان تهران پیدا می شود. از آنجایی که قسمتی از دست های او در بین این تکه ها وجود داشت ، مامورین آگاهی از روی اثر انگشت خیلی زود به هویت او پی بردند.
جسد متعلق به بابک خرمدین است، فیلمساز و کارگردان ایرانی مقیم لندن که شاید نام او کمتر به گوش مردم ایران رسیده بود. جوانی 47 ساله که پس از سالها مهاجرت حالا به ایران بازگشته بود تا اندکی بر دلتنگی های خود غلبه کند. بر اساس شواهدی که در منزل پدری بابک به دست آمد، پدر و مادر بابک خرمدین اولین کسانی بودند که بازداشت شدند و خیلی زود به این قتل اقرار کردند.
اعترافاتی هولناک و باورنکردنی. بابک فرزند دوم خانواده ی ما بود. مجرد بود و پس از سالها به ایران بازگشته بود تا در کنار ما زندگی کند. ابتدا او را با داروی خواب آوری که در غذای او ریختیم بیهوش کردیم و سپس با چاقو او را به قتل رساندیم.
سپس جسدش را در حمام مثله کرده و در چمدان و کیسه های زباله قرار داده و به سطل های زباله انداختیم.
این اعترافی بود که قاضی شهریاری از زبان پدر و مادر بابک خرمدین می شنید. ذره ای پشیمانی در کلام و رفتار این دو نفر هویدا نبود و تمامی مرزهای انسانیت جابجا شده بود.
صحبت از یک فرزندکشی بسیار فجیع
صحبت از یک فرزندکشی بسیار فجیع بود که اذهان جامعه ی ایران را به لرزه در آورد. جزئیات آن را به احتمال زیاد بارها خوانده اید و نیازی به بازگویی آن نیست. جامعه ی ایران هنوز از شوک این قتل بیرون نیامده بود که این پدر و مادر به قتل دختر و دامادشان اعتراف کرده اند.
اکبر خرمدین و همسرش ایران در سال 90 دامادشان و سپس در سال 97 دخترشان را با همین روش هولناک به قتل رسانده اند. بیهوش کردن ، کشتن با چاقو و تکه تکه کردن اعضا.
اما پزشک قانونی اعلام کرده این پدر و مادر در سلامت روانی کامل هستند و آثاری از بیماری های روانی در آنها وجود ندارد. و همین قضیه را پیچیده تر و غیرقابل باور تر کرده است.
در تازه ترین بازجویی ها ، اکبر خرمدین ، پدر این خانواده عنوان کرده است که اگر آزاد شود فرزند دیگر خود را هم به قتل می رساند. آن هم به جرم بدرفتاری با نوه اش.
در نگاه اول اکبر خرمدین پیرمردی آراسته و آرام به نظر می رسد. سرهنگ بازنشسته ای که به گفته ی خودش با زحمت فراوان هزینه ی تحصیل بچه ها را فراهم کرده و تلاش کرده تا آینده ای قابل قبول برای آنها بسازد. اما ایران زنی مطیع به نظر می رسد. با توجه به نظامی بودن اکبر می توان تصور کرده چه جو متشنج و منظم خشکی در آن خانه حاکم بوده و بچه ها در چه محیطی بزرگ شده اند.
اکبر اظهار می کند فرزندانش دچار انحطاط و انحراف اخلاقی شدید بوده اند و ذره ای از کار خود پشیمان نیست. حتی خدا را هم شاکر است و این پدر و مادر ادعا می کنند که به آرامش مطلق رسیده اند.
فرهنگ جامعه ما
در فرهنگ جامعه ی ما پدر و مادر از جایگاه ویژه و بسیار بالایی برخوردار هستند. نیکی و احترام به آنها در بسیاری از آموزه های دینی و اخلاقی ما توصیه شده و بارها به قداست این دو نفر اشاره شده است.
اما پدر و مادر قصه ی ما به کل تمامی باور و اعتقاد ما را زیر سوال برده اند و همه ی ما این روزها به نوعی در قداست مقام پدر و مادر شک کرده ایم. مگر می شود پدری به همراه مادر فرزندان خود را اینچنین سلاخی کند؟
ظاهرا باورهای مذهبی اکبر خرمدین و همسرش کمرنگ است و نمی توان گفت از مسلمانان تندروی مذهبی هستند که از روی باورها و اعتقادات دینی خود دست به چنین جنایتی زده اند. حتی در اعترافات اکبر عنوان شده که از اعراب بیزار است و اعتقاد قلبی زیادی به فرهنگ و باورهای ایرانی دارد.
پس به نام دین و مذهب دست به چنین جنایتی نزده. فرزندکشی در فرهنگ و عقاید ایرانی هم هیچ جایگاهی ندارد. پس از روی اعتقادات و باورهای ملی هم نبوده. برای واکاوی و ریشه شکافی این جنایت هولناک باید نگاهی به لایه های پنهان و گمشده ی فرهنگ جامعه ی ایران داشته باشیم.
در ورای شخصیت هر کدام از ما یک احساس مالکیت کاذب و غلط نسبت به اطرافیان و خانواده مان نهفته است. حس مالکیتی که پدر و مادر روی فرزندان خود دارند. مالکیت زن نسبت به همسرش و بالعکس . مالکیتی که فرزندان روی پدر و مادر خود احساس می کنند و بسیاری از احساس مالکیت های دیگر که در جامعه ی ما وجود دارد.
این احساس مالکیت به پدری اجازه می دهد که دختر خود را به داس و تبر قتل برساند آن هم با بهانه ی ناموس لکه دار شده. به نظر شما تعریف ناموس چیست؟ واقعا با داس و تبر پاک می شود؟ آیا واقعا برای ناموس لکه دار شده لازم است فرزند خود را به قتل برسانیم؟ ، از آن طرف پدری فرزند 47 ساله ی خود را با چاقو تکه تکه کند ، بدون اینکه کوچکترین مجازاتی در انتظار او باشد. نهایت این مجازات چند سال زندان است که با یک عفو به پایان خواهد رسید. و البته به باور عده ای جامعه از او ممنون خواهد بود که یک لکه ی ننگ ناموسی را از روی زمین پاک کرده است.
البته قضیه در رابطه با مادر کمی متفاوت تر است. در چنین مواردی اگر مادر دست به قتل فرزند خود بزند ، اولیای دم وجود دارند و می توانند تقاضای قصاص کنند. اولیای دم کیست؟ پدر و جد پدری.
اما اگر همین پدر دست به قتل فرزند خود بزند ، هیچ اولیای دمی تعریف نشده و تقاضای قصاص برای او وجود ندارد. جامعه هم هیچ کاری نمی تواند بکند. زیرا ذینفع نیست.
شاید عجیب و غیرقابل باور به نظر برسد اما این بخشی از واقعیت قانون مجازات اسلامی در کشور ماست. قانونی که این اجازه را داد تا رومینا ،ریحانه و حالا بابک قربانی جهل و خودخواهی و عقاید کورکورانه ی پدرانی شوند که جایگاه پدری را به کل زیر سوال برده اند. همه ی ما فقط تماشاگر این تراژدی وحشتناک بودیم و رسانه های خبری هم با آب و تاب دادن به موضوع آن را دنبال کردند. هیچکسی در این میان نگفت چرا باید پدری این اجازه را به خود بدهد که فرزند خود را می تواند اینگونه سلاخی کند؟ مگر پدر صاحب جان فرزند است؟ قبح عمل چگونه از بین رفته؟
یکی فرار دخترش را و ناموس را بهانه کرد . دیگری گفت دخترم دیر به خانه آمد و حالا صحبت از قتل یک پسر 47 ساله است. پسری که نه از خانه فرار کرده و نه دیر به خانه آمده است، به گفته ی پدرش مجرد بود و بدرفتاری میکرده ، مشکل اخلاقی و فساد داشت و همین شد جواز قتلش آن هم بدون اینکه چیزی را بتواند ثابت کند. فقط احساس کرده بود عقاید و اخلاق پسرش با او فرق دارد و همین به پدر این اجازه را داد تا او را به فجیع ترین شکل ممکن به قتل برساند.
طبیعی است که در کشوری که تا بدین حد نقص سیستم قانونی در رابطه با فرزندکشی دارد، شاهد چنین جنایاتی باشیم. اگر یک قانون محکم و مدون پس از اولین فرزندکشی شکل می گرفت قطعا شاهد جنایات بعدی نبودیم و الان بابک زنده بود.
قتل بابک خرمدین اولین پرونده ی فرزندکشی در ایران نبود. متاسفانه پیش از این هم شاهد جنایت های فرزند کشی زیادی در کشورمان بوده ایم. فرزندانی که از نظر جامعه باعث لکه دار شدن ناموس پدر شده بودند و ننگ محسوب می شدند. رومینایی که از دست آزار و اذیت های پدرش فرار کرد و ریحانه ای که تنها کمی دیرتر به خانه رسیده بود. بله از نظر جامعه ی ما چنین رفتارهایی با قباحت همراه است اما کشتن آنها توسط پدر هیچ قباحتی ندارد. برعکس جامعه آسوده خاطر تر می شود چون عوام معتقدند لکه ی ننگی از دامن خانواده اش پاک شد.
سیستم قانونی ایران
سیستم قانونی ایران در چنین بزنگاه های حساسی ضعف های ساختاری خود را بیشتر و بهتر نشان می دهد. فرزندکشی در قانون ایران مجازات سختی ندارد. این یعنی از نظر قانونگذار پدر مجوز قتل فرزندش را خواهد داشت. نه دیه و نه قصاص و نه هیچ مجازات دیگری تعریف نشده است. تنها چند سال زندان که آن هم تحت شرایطی خاص برای پدر در نظر گرفته می شود.
اساسا جایی که صحبت از فرزندکشی باشد ، به دنبال آن کلمه ی ناموس هم خواهد آمد. توجیهی که همه ی پدران برای جنایات خود دارند و همین کافیست تا همه چیز را به نفع خود تمام کنند. به همین دلیل هم قبح عمل به طور کلی از بین رفته و چیزی به نام قبح جرم فرزندکشی وجود ندارد. فرزندش بود ، اختیارش را داشت. و پرونده مختومه خواهد شد.
زمانی که ما از جرایمی همچون زنا، لواط ، سرقت و یا شرب خمر صحبت می کنیم، قانونگذار روی قبح این جرایم تاکید بسیار زیادی داشته تا بدانجا که مجازات های بسیار سختی برای آن در نظر گرفته است. مجازات هایی سخت نظیر سنگسار و حتی اعدام.
اما زمانی که به موضوع فرزند کشی می رسیم گویی قانونگذار ساکت است، حتی در مساله ی سقط جنین سخت گیری ها و مجازات های قانونی به مراتب بیشتر است. اما در مواجهه با قتل یک انسان بی گناه توسط پدرش مساله فرق می کند. هیچ مجازاتی در قانون به چشم نمی خورد. حتی قاضی پرونده هم حق مداخله ی چندانی نخواهد داشت.
و در نهایت موضوع اینگونه به پایان می رسد: قتل ناموسی بود. و تمام.
قتل رومینا واکنش ها و اظهار نظرهای زیادی را در جامعه ی ما به راه انداخت ولی هیچ یک از مسئولین به طور جدی به آن واکنشی نشان ندادند و قانونی هم در این راستا به تصویب نرسید.
و بابک آخرین نوای خاموش شده ی این سرزمین نیست. مجازاتی که در بدترین حالت برای پدر و مادر بابک در نظر گرفته شده 10 سال برای پدر و 15 سال برای مادر است. مگر اینکه موضوع رسیدگی به قتل داماد خانواده به طور جدی مطرح شود و اولیای دم داماد آنها وارد پرونده شوند.
ابعاد این حادثه به قدری گنگ و هولناک است که هیچ تعبیری برای این جنایت نمی توان بیان کرد. کمتر از یک هفته از وقوع آن می گذرد و جامعه ی ایران در شوک بزرگی فرو رفته است. اینکه شبکه های اجتماعی چقدر به شفافیت و روشن شدن ابعاد مختلف این قضیه کمک کند بحثی جداگانه می طلبد. اما با توجه به مسائلی که تا به امروز روشن شده صراحتا باید گفت که به یک بازنگری اساسی در قوانین ایران نیاز داریم.
مادامی که قوانین فرزندکشی در ایران مورد بازبینی و اصلاح قرار نگیرند و پدران و مادران ما روی فرزندان خود حس مالکیت تام داشته باشند فعلا باید شاهد قتل هایی از این قبیل باشیم. در کل قوانین کیفری ما به یک بازنگری اساسی نیاز دارند. همانطور که فرهنگمان هم به بازبینی اساسی تری نیاز دارد. اگر دختری از خانه فرار کرد و یا شب کمی دیرتر به خانه آمد و یا اگر پسری خلاف عقاید پدر و مادرش زندگی می کند هیچ کدام دلیل موجهی برای قتل فرزند نیست. بپذیریم که هیچ ناموسی با این کارها لکه دار نخواهد شد.
هرچند در این مورد خاص قضیه فراتر از نقص قانون است و باید در ابعاد مختلف شخصیتی این پدر و مادر جستجوی بیشتری کرد. البته اظهارات ضد و نقیض زیادی در رابطه با این پرونده مطرح شده که هنوز صحت هیچ یک تایید نشده است. از تجاوز پدر به دخترش و شاگردان بابک گرفته تا مسئله ی رفتارهای غیراخلاقی و غیرمتعارف بابک با شاگردانش در خانه.
پرونده های جنجالی دادگستری ایران کم نیست اما این پرونده قطعا در صدر لیست جنجال برانگیزترین پرونده های دادگستری به ثبت می رسد و امید داریم که شاهد اجرای کامل عدالت در این پرونده باشیم.
چراکه اذهان عمومی ملت ایران به شدت آشفته شده و اگر تصمیمی مبنی بر اصلاح قوانین فرزندکشی در ایران از سوی مسئولین اخذ نگردد، در آینده نه چندان دور باید شاهد موارد فجیع تری باشیم.
باید قبول کنیم که امروزه تفاوت های فرهنگی زیادی بین نسل جدید و نسل قدیم وجود دارد و بسیاری از ارزش ها و حرمت ها در حال از بین رفتن است. فرزندان دیگر مطیع تمام و کمال والدین خود نیستند و در مقابل والدین هم درک درستی از دنیای فرزندان خود ندارند. یک تنبیه کوچک شاید کارساز باشد . اما فرزندکشی راه حل این مشکل نیست. فرزندان مایملک و دارایی والدین نیستند. اعمال و رفتاری که در حیطه ی مراقبتی و تربیتی فرزندان وجود دارد، حق مسلم هر پدر و مادری است. حق طبیعی پدر است که اگر فرزندش دیرتر به خانه آمد دلیل آن را جویا شود. حق طبیعی هر پدر و مادری است که نسبت به روابط دختر نوجوان خود حساس تر باشد . همین باعث شده تا عده ای کشتن فرزند را هم حق طبیعی خود بدانند، دلیل حرفشان هم واضح است. قانون ما ساکت است و چیزی نگفته. …اما کشتن فرزند به بهانه ی ناموس لکه دار شده و فساد اخلاقی و …جنایت است نه حق.
به یاد داشته باشیم هیچکسی در مالکیت ما قرار ندارد و باید به عقاید و تفاوت های فردی یکدیگر احترام بگذاریم. شاید با یک مشورت و گفتگوی ساده قضیه حل شد.